نقدی مختصر بر حزب كمونيست ايران




از پويايي تا سكون

مروری بر «نقد كُشي» در تاریخ جنبش چپ و كمونيستي ايران و جهان
و نقدی مختصر بر حزب كمونيست ايران
نوشتهی مزدک چهرازی


انتشارات پروسه

شورش خیابانی، زنده باد دیکتاتوری پرولتاریا

عابد رضايي
1-
باور شخص من بر این اساس است که آنچه تا کنون در ذهن کمتر کسی متبلور شده و اگر هم شده باشد آنگونه که باید و واقعیت را می نمایاند بازگو و فرموله نگردیده است و در یک قیاس از آن طرف که باید تحلیل و رهبری می شد، نشده است تا در دیگر سوی این نوع حرکت که خود نیازمند آسیب شناسی اجتماعی و طبقاتی است در دستان نیروهای راست نگر در جهت فشار از پایین برای اعمال قدرت در بالا  و به قطع به نفع نوک هرم موجود تمام شود.
منظور در این جا جنبش جوانان است و یا آنچه که در ایران صحنه آنرا در نظر می گیریم: خیابان .
اگر مبارزه ی کارگری به معنای لغوی آن و نه طبقه ی متحدالشکل آن در کارخانه عروج می یابد و با عدم وجود نیروی کار در عمل متحدانه کارگران به نفع خود، اعتصاب را سازمان و فرم می دهد و این چیزی نیست جز آنچه که کارگر توانایی آنرا به صورت بالقوه دارد بنا به واقعیت تولید، اما در میان آنان که به لحاظ واقعی در موقعیتی نیستند با چنین المان هایی ولی همچنان در سوی ستمکشین پایینی جامعه قرار می گیرند مبارزه در خیابان به نام شورش شکل می گیرد.
آنگاه که موج تعرض بر سیستم می آید، هرکس با هر آنچه در دست دارد حمله کند به سوی پلیس این زنجیری های نظام سرمایه زیرا پدرانمان به مثابه هم طبقه ای در کارخانه ها چرخ اقتصاد را فلج نموده اند به نفع طبقه کارگر .
موقعیت جنبش جوانان بدین صورت شکل می گیرد که ایشان به لحاظ طبقاتی در طیف های سیاسی مختلف تقسیم می گردند به مانند کارگران و سرمایه داران و خرده سرمایه داران .
اما برای سرمایه داران در قشر جوانان موقعیت برای اعتراض بنیادین باقی نمی ماند زیرا که، به مانند پدران از پهلوی نظام سرمایه داری چه از نوع حکومت سرمایه و چه مشخصاً سرمایه داران در باقی ماندن سیستم سرمایه داری به کلی نفع می برند و در نهایت انواع اکت های سیاسی آنها در زمانی که سرمایه داری حاکمیت را دارد منجر به بهبود شرایط سود و انباشت سرمایه و در ضدیت با کارگران می شود (و در نبود قدرتشان همانا منظور دیکتاتوری پرولتاریاست نه جمهوری سوسیالیستی تعرض ایشان باز هم در نفع طبقه خود یعنی بر ضد طبقه کارگر اما اینبار نه دارای چهره ای اصلاحی که قطعاً به خشن ترین شکل آن می باشد.)
پس ایشان همانگونه که پدرانشان و گاهاً مادرانشان نمی توانند در سیستم اقتصاد سیاسی در مقام اعتراض به معنای تعرض بر آیند ایشان نیز نمی توانند که در سطح خیابانها اعتراض نمایند و یا به عبارتی به نظم موجود تعرض نمایند و آنچه که باید برای ایشان ضروریست اصلاح و حفظ آن است، بله حفظ سیستم به بهای استثمار کارگران .
اما دلیل اصلی آن بدین گون ختم می گردد که اگر دولت یا همان نماینده حاکمین سرمایه دار که منافع ایشان را باید به هر طریق تثبیت نماید خود را صاحب شهر و خیابان می نمایاند پس این شهر از آن آنهاست، یک انسان عاقل هیچ گاه سقف خانه اش را بر سر خود خراب نمی کند به دیوار های آن آسیب نمی رساند مگر اینکه اجاره نشین باشد به قیمت نامنصفانه به لحاظ گوناگون.
اما در همین عرصه ما به ازای کارگران در خیابانها هم حضور می یابند یعنی جوانانی که نه به وسیله فروش مستقیم نیروی کار خود که به نوع استثمار شدن والدینشان امرار معاش می کنند به خیابانها تعرض می نمایند یا هر آنچه که دولت یعنی ماشین تثبیت وضعیت به نفع سرمایه داری به نام خود زده است اینها حکم مستاجرین ناراضی از صاحب خانه را دارند، بدین جهت در شورش های خیابانی می توان نیروهای مبارز در خیابان را به لحاظ طبقاتی تفکیک نمود شورش گرسنگان بربر نه نمود فرهنگ خود که زاده افکار طبقه حاکمه در جهت نفع سرمایه است، پس شورش های خشن نه بازتاب خلاصی فرهنگی که نشان از نابودی فرهنگ (بنا به تعریف مارکس ماهیتاً طبقاتی) است انقلاب در دوره سرمایه داری به وسیله طبقه کارگر نه فرهنگی که در جهت نابودی آن گام بر می دارد .
آنجا که در صحنه  خیابانی از هر دو طبقه درگیر نیرویی حاضر است نهایاتاً در پایان تظاهرات آرام و آغاز شورش شبانه وقتی میزان خشونت بالا می رود به توسط نیروهای فرهنگی (نظامی) با اسباب جنگی و شلیک گلوله  صحنه به خشونت کشیده شده و جوانان معترض دست به اعمال خرابکارانه می زنند از جمله حمله به بانکها که نماد پول این بت واره نظام سرمایه داری جوانان فرهنگی سرمایه داران که تخریب بانکها نه در نفع آنها که در ضد ایشان است به خیابان خیانت خواهند نمود و به خانه هاشان این امکان خانواده هسته ای یعنی  تشکل ذینفع سرمایه داری باز می گردند.

۲-
شورش و تعرض بر علیه سیستم در خیابان ما به ازای اعتصاب و تعرض است از سوی کارگران در کارخانه، اما ضرورت این موجود است که نیروهای شورشی خیابان تحت رهبری کارگران در کارخانه ها قرار گیرند یعنی افق ها در عملی آگاهانه بر علیه سیستم بر پایه ی خواست گاه طبقاتی واحد گردند و هم پیمان خود را نه در صحنه، که خود موقعیت صحنه نمایش می تواند حامل نیروهای سرکوبگر و خائنین که نیروی شورشی در خیابان می باید که هم پیمان خود را در عرصه اقتصاد بیابد، کارگران نیز در پروسه اعتصاب و تعرض با مشکلاتی از جمله وجود نیروهای اعتصاب شکن روبرو هستند و بدین جهت نباید در مسیر پیروزی در فکر اتحاد تمامی کارگران کارخانه که گاهاً هم پیمانان را در دیگر کارخانه ها را باید بیابند .
اما این مطلب به تنهایی نه در جنبش خیابانی جوانان که در مورد تمامی جنبش های اجتماعی که بالقوه جناحی از آن می تواند بر علیه سیستم سرمایه داری باشد صدق می کند و بنا بر همین مسئله است که اصولاً در نبود نقش رهبری کننده جنبش کارگری سوسیالیستی جنبشهای اجتماعی به سمت انفعال و یا نا کجا آباد برزخ می روند زیرا عدم خالص بودن پیگر طبقاتی همیشه نیروی خائن به جنبش سوسیالیستی کارگری به خودی خود راحت وارد شده و در نقاط بحرانی که می رود تا سیستم را مورد حمله گسترده قرار دهد از سوی نیروها که در تقابل با منافع طبقاتی خود قرار می گیرند صف مبارزه را ترک کرده و جنبش را به سوی تحلیل برده و بدان خیانت می کنند .
درگیری های موجود در جنبش سبز خود نشانگر این امر است که بورژواها در این گونه جنبشها تا جایی پیش می آیند که نه در نفع ما که به نفع خودشان باشد و از آن پس جنبش را به سوی انفعال می برند و جناح باقی مانده را هم با محکوم کردن آنها و دفاع ضمنی از دستگاه سرکوبگر روانه زندان ها خواهند کرد و در زندان نیز ایشان را با قرار دادن در دسته اغتشاش گر نافی سیاسی بودشان شده و هیچ حمایتی از آنها نخواهند نمود زیرا که ایشان درد مشترک جناحین حاکمیت هستند.

۳-
من فکر می کنم ما در عرصه های گوناگون مبارزات رهایی بخش (طبقاتی) باید بدانیم در خط مبارزات ما چه کسانی رها می شوند و در فرموله کردن این مشی باید از زیربنا، اقتصاد و طبقات ایجاد شده به واسطه آن استفاده نموده و ستمکشان باید با رهبری کارگران برای نابودی سرمایه داری و استقراری دیکتاتوری پرولتاریا گام بردارند در عرصه های گوناگون مبارزاتی از مبارزه دانشجویی گرفته تا رهایی زنان و جنسیتی تا قومی تا ...
اما اگر در پایان اگر می خواهید بگویید تز دیکتاتوری پرولتاریا پوسیده است در پاسخ خواهم گفت من برای دگرگونی جامعه مگر به نیروی طبقه کارگر به کس دیگری اعتماد نکرده و نمی کنم زیرا باقی خیانت کارند و این سیستم هر جقدر قدیمی و پوسیده باشد می تواند در نظر خرده بورژواها و بورژواها باشد اما حاکمیت سرمایه داری در انواع گوناگون آن پوسیده تر از استخوان های کورش است.

از میدان «ناسیون» پاریس تا مقابل مجلس شورای اسلامی!

 ماه گذشته، وقتی که زنان و مردان بازنشسته ایرانی و کارگران و کارمندان با سابقه، بر صفحه تلویزیون خود با تصاویر اعتراضات و درگیری های خیابانی در سراسر فرانسه علیه تغییر قوانین بازنشستگی در آن کشور روبرو شدند، آه حسرت کشیدند. تهاجم دولت سرمایه داری فرانسه به سطح معیشت و رفاه و دستمزد مردم با عکس العمل سریع و گسترده میلیون ها نفر روبرو شد. علاوه بر توده کارگران شاغل و کارکنان بخش های مختلف خدماتی و اداری، جوانان دانشجو و دانش آموز نیز با اعتصاب و درگیری رادیکال با پلیس به این جنبش پیوستند. آنان با حرکت خود اعلام کردند که از آینده ای که نظام سرمایه داری امپریالیستی برایشان در نظر گرفته ناخرسندند. موج نارضایتی خودجوش میلیون ها فرانسوی که بسیاری شان را نمی توان فعال و حتی هوادار متشکل و متعصب احزاب و سندیکاهای سنتی رسمی به حساب آورد، زنگ هشدار را برای هیئت حاکمه این کشور و مشخصا دولت سارکوزی به صدا در آورد. به این معنی که اعتراضات اجتماعی و سیاسی، در دوره تشدید بحران و رکود و بیکاری می تواند بسیار ناگهانی تر و گسترده تر و ادامه دارتر از آنچه حاکمان انتظارش را دارند، رخ بدهد و به کنترل و سلطه جا افتاده و سیستماتیک ایدئولوژیک و سیاسی بورژوازی بر جامعه ضربه وارد کند. یکی از درس های جنبش اخیر در فرانسه این بود که اگر چه هیئت حاکمه تلاش می کند سیاست های خود را در محدوده قوانین و روش های دمکراسی بورژوایی جلو ببرد، اما زمانی که با مانع جدی در راه اجرای برنامه های تعیین کننده خود روبرو می شود و خطر شل شدن بندهای کنترل و سلطه اش بر توده ها را حس می کند، هیچ ابایی ندارد که از وسائل و روش های «غیر معمول» و «توطئه جویانه» برای تامین منافع خود استفاده کند. همان طور که دیدیم، دمکراسی بورژوا امپریالیستی فرانسه نه فقط در اعزام ارتش به پالایشگاه های اشغال شده توسط کارگران اعتصابی و محاصره و تهدید معترضان، و سرکوب خشن جوانان در خیابان ها تردید نکرد، بلکه حتی یک لحظه هم از بمباران تبلیغاتی و دروغ پراکنی در مورد اعتراضات مردمی و  در مورد اهداف و نتایج رفرم بازنشستگی دست نکشید.
اما نمی توان از جنبش جاری در فرانسه صحبت کرد و از نقش رهبری اتحادیه های کارگری و احزاب چپ بورژوایی (به اصطلاح سوسیالیست ها و کمونیست ها) در آن چیزی نگفت. چندین دهه است که کار اصلی این نهادها، سمت و سو دادن و قالب بندی کردن ناخرسندی و اعتراض و مبارزه کارگران و مزدبگیران در چارچوب حفظ نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم است. این اتحادیه ها و احزاب چپ رسمی در عین حال که سطحی از اعتراض و خواسته های اقتصادی و رفاهی بخش های از کارگران را بازتاب می دهند، مراقب اند که بینش و روش های انقلابی و رادیکال در بین توده های استثمار شده نطفه نبندد. این ها حتی در مواردی که فراخوان اعتصابات گسترده و فلج کننده را می دهند، و در جلسات چانه زنی با دولت بر سر چند خواسته مشخص پافشاری می کنند، اما کاملا آماده اند که در برابر کسب امتیازات سیاسی معین برای خود، یا با مشاهده گسترش حرکات رادیکال و خارج از کنترل از جانب مردم، پای سازش بروند و جامعه را به آشتی و مسالمت دعوت کنند. کاهش تدریجی تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات و اعتصاب، به خانه برگشتن توده های میلیونی، «امید بستن» مجدد آنان به حک و اصلاح در قوانین و طرح های تصویب شده ضد مردمی، و یا نومید شدن از پافشاری و سرسختی در میدان مبارزه، به میزان بسیار زیادی نتیجه عمل اتحادیه ها و احزاب چپ بورژوایی است. می گوییم «به میزان بسیار زیاد»، چرا که بینش و روش های مسالمت جویانه و رفرمیستی، بازتاب موقعیت و منافع بخش های از کارکنان و کارگران یقه سفیدی که از رفاه و ثبات شغلی نسبی برخوردارند هم هست. یعنی مسالمت جویی و ضدیت با جنبش انقلابی در مورد اینان، یک سیاست وارداتی نیست که از جانب احزاب و سندیکاهای رسمی و قانونی تحمیل شده باشد. با وجود همه این ها، اعتراض به اصلاح در قوانین فرانسه که سن بازنشسته شدن را از ۶۰ سال به ۶۲ سال افزایش می دهد، عمدتا حرکت یقه سفیدها نبود. بلکه این توده های میلیونی ضربه خورده از بحران اقتصادی و عصبانی از فریبکاری و قلدری دولت سارکوزی، بودند که ستون فقرات و نیروی اصلی اعتراض و درگیری های خیابانی را تشکیل می دادند. سطح معینی از آگاهی نسبت به حق و حقوق اجتماعی و سیاسی، سطح معینی از تشکل و برخورداری از حق بیان و گرد هم آیی، سطح معینی از تجربه همبستگی میان بخش های مختلف مردم برای تامین یا تحمیل خواسته های معین به هیئت حاکمه، پشتوانه جنبش گسترده و قدرتمند و موثری بود که مشاهده کردیم. همین حد از عکس العمل توده ای باعث شد که دولت تغییرات ناچیزی در قوانین اصلاحی مورد نظرش اعمال کند و البته تغییراتی در لحن و وعده و وعیدهایش هم بدهد.      
ماه گذشته، گروهی از کارگران و مزدبگیران ایران هم بودند که با مشاهده تصاویر اعتراضات و درگیری های خیابانی در سراسر فرانسه، فقط آه حسرت نکشیدند بلکه به شوق آمدند و از آن الهام گرفتند. این درست مصادف شد با به راه افتادن بحث افزایش سن بازنشستگی به میزان ۵ سال در محافل حکومت اسلامی منجمله در مجلس. تحت چنین شرایطی؛ این فکر در ذهن گروهی از مردم می چرخد که چرا ما نتوانیم برای کسب حقوق و تحمیل خواسته های بر حق خود به این دولت استثمارگر و ضد مردمی و مستبد، صدایمان را بلند کنیم؟ این اندیشه و رویکردی ضروری است که نه فقط در مورد این یا آن خواسته محدود اقتصادی و رفاهی، بلکه بر سر اهداف و خواسته های بزرگتر و اساسی تر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، باید اشاعه پیدا کند. نترسیدن و زبان به اعتراض گشودن، یک گام ضروری است. اما پشتوانه این اندیشه و عاملی که می تواند به یک حرکت اعتراضی تداوم ببخشد، کوشش برای کسب آگاهی بیشتر و تشکل پیدا کردن در سطوح مختلف و در عرصه های مختلف حیات جامعه است. جست و جو و تشخیص یک نیروی رهبری کننده انقلابی (یک پیشاهنگ کمونیست واقعی) است که منافع مردم به ویژه توده های محروم و تحت ستم را نمایندگی کند، دورنمای یک دنیای کاملا متفاوت و عاری از هر گونه ستم و استثمار طبقاتی و جنسیتی و ملی و نژادی را در برابر جامعه ترسیم کند، و راه و روش رسیدن به چنین جامعه و دنیایی را بیابد و با اتکاء به نیروی مردم این مسیر را تا رسیدن به هدف، یعنی برقراری سوسیالیسم و سپس حرکت به سوی ایجاد یک جامعه کمونیستی، سنگفرش کند.
شنبه ای که گذشت، ۱۵ آبان ۸۹ از ساعت ۱۰ صبح بازنشستگان تأمین اجتماعی در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. تظاهر کنندگان که در بینشان هم کارگران بازنشسته دیده می شد و هم کارگران شاغل از تهران، شهرری، اسلامشهر، کرج و قزوین گرد آمده بودند. مطالبات آنان افزایش ۱۵% حقوق سال ۸۹ در مقابل ۶% اعلام شده از طرف دولت بود. خواسته های دیگری نظیر تامین بیمه تکمیلی و لغو مصوبه دولت در مورد انتقال درمان از تأمین اجتماعی به وزارت بهداشت هم مطرح شد. تظاهر کنندگان شعار  دادند و کوشیدند فریادشان را به گوش نمایندگان مجلس برسانند. آنان قطعنامه ای را قرائت کردند و چند نماینده عوامفریب که معمولا در این موارد سر و کله شان پیدا می شود طبق معمول وعده دادند که به خواسته هایشان رسیدگی خواهد شد.* در تمام طول تجمع، نیروی انتظامی و واحدهای ضد شورش گرداگرد معترضان حلقه زده بودند تا آنان را مرعوب کنند. کسانی که در این اعتراض شرکت داشتند از آن رهبری و آگاهی و تشکل ضروری که بالاتر گفتیم بهره مند نبودند. از حمایت و اعلام همبستگی قشرهای دیگر جامعه نیز برخوردار نشدند و چه بسا که خیلی از مردم، حتی خبر اعتراضشان را هم نشنیدند. شاید هم خواسته های شان در مجموعه معضلات و بدبختی های ریز و درشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که گریبان توده ها را گرفته، جایگاه چندان برجسته ای نداشته باشد و توجه عموم را به خود جلب نکند. ولی این اعتراض محدود، یک گام و یک نشانه از نوع اعتراض هایی است که به ویژه در مورد مسائل فراگیرتر نظیر گرانی کمر شکن بعد از حذف یارانه ها به راه بیفتد و شمار گسترده ای از مردم را در شکل های مختلف مبارزه منجمله به صورت درگیری های حاد و خونین به میدان بیاورد. مساله ای که همچنان در برابر کمونیست های انقلابی و مبارزان آگاه جنبش های کارگری و اجتماعی قرا دارد، تسریع تلاش برای تامین رهبری و تشکل و آگاهی برای مردم جان به لب رسیده است. 
جمعی از فعالین کارگری
آبان ماه ۸۹
kargaranfa@gmail.com  
jafk۱۳۸۴.blogspot.com

* برای  اطلاع دقیق تر از کم و کیف این اعتراض رجوع کنید به قطعنامه بازنشستگان معترض تامین اجتماعی به آدرس وبلاگ «جافک» در بخش اطلاعیه ها .....  Jafk۱۳۸۴.blogspot.com     

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با بهزاد باقری(اشتراك)

- لطفاً خودتان را معرفی کنید و در باره ی فعالیت هایتان برای مخاطبین سایت اشتراک توضیح دهید؟

Me.JPGبهزاد باقری هستم . فعال سیاسی و دانشجوئی سوسیالیست ، سردبیر و مدیر مسئول نشریات دانشجوئی خاک و طلوع در سالهای ۸۴ تا ۸۶ بوده و  افتخار فعالیت در چارچوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را داشته ام و تا کنون نیز با بهره بردن از هر امکانی سعی کرده ام که سهمی در پیشبرد جنبش سوسیالیستی ایران داشته باشم . و بدلیل همین فعالیتها تا کنون دوبار در سالهای ۸۶ و ۸۹ توسط ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بازداشت شده ام .

۲- دلایل شکست ها و پیروزی های جنبش دانشجوئی آزادیخواه و برابری طلب را چه می دانید؟   و فکر میکنید این جنبش چرا سرکوب شد ؟

فکر نمیکنم به تنهائی قادر به توضیح دلایل شکست این جنبش باشم . این مسئله به بحثی گسترده تر میان فعالین دخیل در این جنبش نیاز دارد . اما ذکر چند نکته ضروری است . بنظر من هیچ شکلی از پراتیک سیاسی چپ گرایانه  (چه مخفی و چه علنی) از تیغ سرکوب رژیم در امان نمی ماند ، اینکه انتظار داشته باشیم جمهوری اسلامی ، دیکتاتوری نظامی هار و آنتی کمونیست ، فرجه را برای یک جنبش سیاسی وسیع چپ باز بگذارد توهم است ( نکته ای که همه آن را میدانند ولی نمیدانم چرا در برخورد به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فراموش میکنند ) . فاکتور سرکوب عمده ترین دلیل ناکامی جنبش چپ ایران در دهه هشتاد است . اما باید قبول کرد کاستی هائی هم وجود داشت که سرکوب را اثرگذارتر کرد - مانند سبک کار بعضا اشتباه سیاسی بویژه در ایجاد هسته های حزبی و نیز آکسیونیسم و آوانتوریسم و ندیدن توازن قوای عینی موجود در جامعه و همچنین انجام برخی اقدامات واقعا ماجراجویانه - که انجام شان در قد و قامت فعالین علنی دانشجوئی نبود . سرکوب داب (دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) اما درسهای زیادی داشت برای آموختن . چیزی که فکر میکنم حتما باید از جانب فعالین آن جمعبندی  و برای کاربست در دوره جدید در خاطره جنبش چپ باقی بماند . درست است که فعالیت در چهارچوب قدیمی و با همان نام اکنون غیر ممکن است ، ولی سرکوب و خطای سبک کاری به معنای شکست خط سیاسی این جریان نیست ؛ نباید فراموش کرد که داب ، متشکل از فعالین دانشجوئی تماما جوان ، توانست پس از دو دهه دوباره سوسیالیسم را در عرصه سیاسی مطرح کند ؛ و در دوره های سیاه اختناق پرچم آزادی و برابری و دفاع از حقوق کارگران و زنان را افراشته نگاه دارد . این دستاورد کمی نبوده و نیست . در واقع لزوم و مبرمیت خط سیاسی و آرمانی که داب از آن دفاع میکرد در شرایط کنونی کاملا احساس میشود .
 
۳- فکر می کنید در فضای کنونی دانشگاههای ایران ، نقش دانشجویان چپ و کلا چپ رادیکال در تغییر فضای دانشگاه و جامعه چه میتواند باشد ؟
 

متاسفانه بویژه پس از خرداد ۸۸ و وقایع پس از انتخابات برعکس چیزی که تصور میشود ، شاهد عقبگرد در فضای دانشگاه بوده ایم . سال ۸۳ خاتمی در دانشگاه تهران هو شد ولی سال ۸۸ در همان دانشگاه از وی استقبال شد . جنبش دانشجوئی در حالیکه می بایست سعی میکرد به رادیکالیزه کردن و دادن یک افق روشن  به اعتراضات جاری در جامعه بپردازد ، دنباله رو خیابان شد . بدون حضور چپ ، دانشگاه قادر به ایفای این نقش نیست . بارها گفته ایم که در شرایط خفقان سیاسی ، دانشگاه به عرصه عرضه صریح تر نظرات جنبشهای سیاسی بدل میشود . دانشجویان چپ بویژه در دوره جاری باید تلاش کنند تا از هر شکاف و هر فضائی برای بیان نظرتشان در دانشگاه بهره ببرند . کاری که علی الخصوص برای چپها در شرایط فعلی دانشگاههای ایران از سال ۸۷ به بعد اصلا ساده نیست . امروز ،  انتشار یک نشریه علنی چپ حتی با زبانی ملایم به توقیف و حتی بازداشت دست اندرکاران آن منجر میشود . تنها نکته مثبت وجود تجربه و سنت چپ رادیکال در دانشگاه است ، امری که  احیای دوباره آن در دانشگاه از جانب فعالین جدید را تسهیل میکند . البته تا ابد چنین شانسی وجود ندارد ، حافظه تاریخی جامعه آنچنان بلند مدت نیست .

۴- فضای کنونی جامعه ی ایران را چگونه می بینید؟ از نظر شما چپ در این فضا در چه جایگاهی ایستاده است؟

اکنون جنبشی تمام خلقی و گسترده در ایران در جریان است . نظرات گوناگونی هم درباره تحلیل خصلت آن و نقش چپ در آن ابراز شده است . اما بطور کلی وضعیت چپ و کمونیسم در ایران مناسب و بسامان نیست . حیاتی ترین وظیفه چپ این است که صف مستقل و خودآگاه خود را در برابر جنبشهای اجتماعی و افقهای بورژوائی سازمان بدهد . بویژه با توجه به هژمونی جنبش سبز ( که جنبشی وسیع متشکل از جناحهای سیاسی مختلف بورژوازی لیبرال است ) بر اعتراضات اخیر این مسئله اهمیت بیشتری دارد . جناحهای مختلف اپوزیسیون بورژوائی ایران متشکل در جنبش سبز ، که فعلا بدلیل توازن قوا اصلاح طلبان درون حکومتی در این بین دست بالا را دارند ، توانستند با بهره گیری از فرصت حضور علنی - بخشی از آنها قسمتی از رژیم اند- ، توان رسانه ای بالا و حمایت دولتهای غربی ، افق خود را بر جامعه تحمیل کنند و جنبش خود را در جایگاه مستحکم تری قرار دهند . و چپ خود را در مقابل آنها میبیند و باید ببیند . در اینجا منظورم از چپ ، البته چپی است که آگاهانه کمونیست است و برای تحقق سوسیالیسم و حکومت کارگری مبارزه میکند . در شرایط فعلی ،  چپ کارهای زیادی برای به انجام رساندن دارد . باید نیروهای قابلی را بسازد که قادر به تاثیرگذاری در محیطهای زیست اجتماعی و کاری باشند . باید سعی کند تا در درون طبقه کارگر لزوم داشتن یک موضع طبقاتی مستقل را جا بیندازد . البته تقریبا بسیاری از نیروهای چپ واقف به این امور هستند . نکته اصلی یافتن راهکارهای عملی و عینی برای متحقق کردن آنهاست . بویژه فعالین چپ داخل کشور باید حول این مسائل عمیقا فکر کنند و کار کنند . بدون حضور قدرتمند چپ ، تحولات آتی به احتمال زیاد به چیزی جز نوعی سرمایه داری بازار آزادی هار به همراه ادغام کامل ایران در نظام سرمایه داری جهانی راه نمیبرد . سرمایه داری ای که در شرایط بحران عمیق کنونی قطعا هیچ آوانسی به طبقه کارگر و آزادیخواهان نمیدهد.

۵- جنبش کارگری چه نقشی در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران به عهده گرفته است؟ جایگاه آن در این ساختار چگونه است؟

بنظر من بهتر است این سوال را مطرح کنیم که نقش طبقه کارگر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چه باید باشد و چه جایگاهی را باید بدست آورد . بخشی از پاسخ این سوال را قبلا مطرح کردم . امروز حیاتی ترین و مهمترین مسئله برای طبقه کارگر تشکل و خط سیاسی مستقل است . مستقل به معنای استقلال از خطوط سیاسی غیر کارگری موجود در جامعه . دنباله روی کارگران از خطوط طبقاتی دیگر در شرایط کنونی فاجعه به بار می آورد . و اگر نظر من را بخواهید میگویم طبقه کارگر بدون یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی قادر به ایفای نقش خود در تحولات آتی ایران نیست . سوسیالیسم و کمونیسم تنها  خطی  در درون طبقه کارگر است که میتواند به بهترین وجهی خواسته ها و منافع وی را نمایندگی کند و آلترناتیو رهائی بخش این طبقه که چیزی جز رهائی تمام عیار انسان نمیتواند باشد را به پیروزی رساند .  امکان متشکل کردن کارگران در سطح گسترده و با یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی ، با وجود تهدید مشت آهنین رژیم و عدم وجود یک سنت قدرتمند تشکل یابی در طبقه کارگر ایران شاید دشوار بنظر برسد . اما کارگران و تمامی آزادیخواهان سوسیالیست چاره ای ندارند . باید راهکارهای عینی و ملموس راهگشای این مهم را جلوی پای طبقه کارگر بگذارند . باید صبورانه به سمت تحقق این راهکارها قدم بردارند . راه دیگری نیست . بدون وجود صف متشکل و مستقل کارگران ، آزادی و برابری و رهائی محلی از اعراب نخواهند داشت .

۶- بصورت مشخص تر درباره ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان توضیح دهید، قبل و بعد از مقطع ۱۳ آذر چه فعالیت هایی داشتند؟

داب اصفهان از سال ۸۴ با انتشار نشریه راه خاکی فعالیت خودش را شروع کرد و بعد از آن با انتشار نشریات مختلف و برگزاری تجمع های اعتراضی بمناسبت روز دانشجو و روز جهانی زن در سالهای ۸۵ و ۸۶ و نیز سازماندهی اعتراض و اعتصاب غذا در واکنش به تنگتر کردن حلقه اختناق در دانشگاه و صدور احکام سنگین انضباطی مبارزه خود را ادامه داد . پس از ضربه و سرکوب زمستان ۸۷ طبعا ادامه کاری این جریان در دانشگاه دشوار شد ولی فعالین داب اصفهان سعی کردند به طرق مختلف فعالیت خود را ادامه دهند و همین یکی از دلایلی است که نیروهای امنیتی را همیشه روی مسئله فعالین چپ و داب اصفهان حساس نگه داشته است . در اینجا نمیتوانم بطور دقیق به فعالیتهای فعالین آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دو سال گذشته اشاره کنم چون بسیاری از آنها مثل بهمن خدادادی ، ارسلان صادقی ، مازیار معصومی و ... زیر حکم و تهدید جدی هستند و نیز حسین سرشومی ، دانشجوی زمین شناسی و فعال چپ دانشگاه اصفهان ، هم اکنون کماکان در بند اطلاعات (الف طاء) زندان مرکزی اصفهان در بازداشت بسر میبرد . اما اشاره به این نکته ضروری است که فعالان آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دوره اخیر همیشه سعی کردند در حد توان خود و با استفاده از امکانات موجود امر مبارزه سوسیالیستی برای رهائی را به پیش ببرند .

۷- دلایل موج اخیر سرکوب فعالان کارگری و دانشجوئی چپ اصفهان در اردیبهشت و خرداد امسال را چه میدانید ؟

سرکوب اخیر دو دلیل عمده داشت . اول بدلیل اعلام تشکیل شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان و شروع فعالیت آن ، نیروهای امنیتی که بشدت از هر حرکتی به سوی متشکل کردن کارگران بویژه در بخشهای تولیدی کلیدی واهمه دارند سریعا در صدد سرکوب آن برآمدند . شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان که در دی ماه ۱۳۸۸ اعلام وجود کرد با وجود تمامی کاستی هایش گامی ارزشمند به سوی تشکل یابی سوسیالیستی طبقه کارگر بود و در طول حیات متاسفانه کوتاه مدتش توانست نقش زیادی در ایجاد آگاهی و نیز حمایت از مبارزات و اعتصابات کارگران بخشهای مختلف صنایع فولاد اصفهان بازی کند . متاسفانه فعالین این تشکل کارگری مانند مجتبی شریفی و علی هاشمی و... در اردیبهشت ماه ۸۹ توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند و سرکوب بی مهابای رژیم ، به مانند مورد سندیکای شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه ، این تلاش ارزشمند کارگری را عقیم گذاشت . دوم اینکه ارگانهای اطلاعاتی رژیم بشدت از نفوذ سوسیالیسم و بوی‍ژه افق سوسیالیستی رادیکالی که داب مدافع آن بود میترسیدند . به همین دلیل با مشاهده شائبه ای از گسترش این افق در بین فعالان کارگری ، تنها به بازداشت آنها اکتفا نکردند ، بلکه موج دیگری از سرکوب و دستگیری فعالین آزادیخواه و برابری طلب را در استان اصفهان به راه انداختند تا از این طریق دوباره ضرب شستی به این فعالان نشان دهند و بزعم خودشان از تجدید سازمان و فعالیت های این جریان جلوگیری کنند .

ويژه نامه 16 آذر

رفقا موضوعيت شماره بعدي نشريه ي گفتمان چپ تحت عنوان ويژه نامه 16 آذر به مناسبت روز دانشجو اختصاص دارد به جنبش دانشجويي و چگونگي ارتباط آن با مبارزات طبفاتي و روش هاي پيش برد آن در جامعه
بدين ترتيب از تمامي رفقايي كه مايل به همكاري با نشريه هستند دعوت به عمل مي آيد كه مطالب خود تا تاريخ 13 آذر براي ما ارسال نمايند
زنده باد جنگ طبقاتي پرولتاريا

وضعيت نامعلوم رفيق حسين سرشومي


رفيقمان حسين سرشومي از تاريخ 31 خرداد ماه سال جاري در يند الف طا زندان دستگرد اصفهان محبوس گشته و تاكنون هيچ گونه خبر موثقي از آزادي و يا حق ملاقات ايشان در دست نيست و احتمالاً تا كنون كه تقريباً هيچ گونه عملي براي آزادي ايشان صورت نگرفته و خبري هم از وضعيت ايشان در رسانه ها منعكس نگرديده است زير فشار بالاي جسمي و روحي قرار گرفته و ايشان را در سايه فراموشي قرار داده است.
براي خروج از وضعيت اين فعال سياسي بايد چاره اي انديشيد

مصاحبه با اتحاد ضد فاشيسم در خصوص تحولات اخير ايران و جايگاه نيروهاي چپ در آن


اين مصاحبه توسط نشريه گفتمان چپ با اتحاد دانشجويان ضد فاشيسم ترتيب داده شده كه پاسخ به اين سوال ها به صورت جمعي صورت پذيرفته است

گفتمان چپ:تحلیل شما از رویدادها ی یک سال اخیر ایران چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:آنچه  مشخص کننده ی اصلی جایگاه گروه ها و احزاب سیاسی مختلف در مبارزه ی سیاسی ِ کنونی ست، تحلیلی ست که از رویداد های سیاسی ِ یک سال گذشته به دست می دهند. و در واقع از همین جاست (تحلیل) که رویکرد مبارزاتی آنها شکل می گیرد. در ابتدا باید مسئله را به چند قسمت تقسیم کرد:یکی صورت مسئله که آنطور که باید مطرح نشده هیچوقت و دوم شیوه ی درست تحلیل و پاسخگویی به آن: آنچه به عنوان وقایع بعد از انتخابات از ش اسم برده می شود نه تنها ریشه در قبل از انتخابات دارد، بلکه، همانطور که از ادبیاتش پیداست، قدمتش به شکل گیری اندیشه ی سیاسی ِ مدرن در ایران برمی گردد: یعنی در عصر مشروطه. و شکل گیری و بیان خواست استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی. هرگونه طرح مسئله ای بدون در نظر گرفتن و ارجاع به آغازگاه تفکر سیاسی ِ مدرن در ایران به بیراهه خواهد رفت و از تحلیل درست ِ نیروهای عینی ِ درکار هم ناتوان خواهد بود.
اما می رسیم به نقطه ی اختلاف: مفهومی ترسناک هم برای حکومت و هم در نزد تحلیل گران ِ سیاسی: مردم! درباره مفهوم "مردم" باید گفت یکی از شاه کلیدهای ورود به بحث سیاست رهایی بخش در این مفهوم وجود دارد. در اندیشه سیاسی این 30 سال یا با بحث های روشنفکری دوران اصلاحات روبرو بودیم که مردم و نهادهای مدنی را از معادلات خود خارج می کردند و به آن بها نمی دادند و در سیاست اقتصادی با تمام نقدشان به هاشمی رفسنجانی همان مدل اقتصادی را پیاده می کردند و در روی دیگر سکه با مفهوم پوپولیستی و عوام فریبانه ای از مردم که در نهایت به شکل "امت"، نشان داده می شود، روبرو بوده ایم. در هر دو مورد مردم به لغتی انتزاعی و ابزاری تنزل یافت و از آن سیاست زدایی شد. بعد از رویدادهای انتخابات از همان ابتدا تلاش فعالین سیاسی و تحلیل گران در همه ی سطوح، برای فهم دوباره ی این مردم  کاملا واضح بود. در واقع به نوعی همه ی ما جا خوردیم.
 و اینجاست که از ابزاری که تحلیل مارکسیستی در اختیارمان می گذارد باید بیشترین استفاده را کرد: نیروهای طبقاتی. در باب حضور یا غیاب طبقه ی کارگر در اعتراضات بعد از انتخابات حرف های زیادی گفته شده که تعداد کمی از آنها واقع بینانه بوده اند. همانطور که می دانیم طبقه ی متوسط در ایران بسیار گسترده است و بخش اعظمی از آن در استخدام دولت است و از این نظر و همانطور که در طول تاریخ معاصر ما نشان داده می تواند نقش مهمی را در تغییرات اجتماعی بازی کند. همانطوری که در جنبش ملی شدن نفت و انقلاب سال پنجاه و هفت نشان داد. یک جرقه در انبار باروت اش ممکن است به بحرانی گسترده منجر شود. همانطور که در انتخابات ریاست جمهوری این اتفاق افتاد. از طرف دیگر در حالی که بسیار تحریک پذیر است قابلیت انفعالی زیادی هم دارد. و اینجاست که تحلیل های رفورمیستی و لیبرالی توانایی دریافت آن را ندارند. آنان از درک این مسئله ناتوانند که نیروهای سیاسی صرفا با تکیه بر مفهوم کلی ِ مردم قادر به ایجاد تغییرات رادیکال نیستند. سیاست واقعی آنجاست که خود مردم ـ بعنوان زن، بعنوان کارگر،  بعنوان سرمایه دار، بعنوان دانشجو، بعنوان کُرد و ... ـ وارد صحنه ی سیاست شوند و مطالبات واقعی و طبقاتی و البته فرهنگی خود را نمایندگی کنند. این شکاف بیش از آنکه شکافی طبقاتی بوده باشد شکاف میان خرده فرهنگ ها ی حاکم بود که هر دو طرف آن بیشتر در طبقه ی متوسط بودند.

گفتمان چپ:برگردیم به جایگاه طبقه ی کارگر و  نقشی که در صحنه ی سیاسی بازی می کند

اتحاد ضد فاشيسم:این یک وقعیت است که طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی سنتی پایینترین جایگاه اقتصادی را در جامعه دارند. کارگران از طرفی با یک دولت ضد کارگر مقابل اند که برخلاف ادعاهای پوپولیستی و توخالی اش دشمن اصلی کارگران و هرگونه تولید ثروت مادی جامعه است. این دولت در خیرخواهانه ترین حالت فقط می تواند ترحم کند. دولت این نقش دشمنی را از همان ابتدای انقلاب با انحلال شوراهای کارگری نشان داد. و با تاسیس خانه ی کارگر و شورای اسلامی کار از درون توان سازماندهی کارگری را عقیم کرد. اما از طرف دیگر مشکل احزاب و گروه های چپ هستند. که علی رغم اینکه دائم از کارگر حرف می زنند، نمی توانند با کارگران ارتباطی برقرار کنند. این مسئله در تاریخ چپ ایران به خوبی روشن است. این مسئله بخصوص در مورد چپ جدید ایران هم صدق می کند که در نظرشان کارگر و طبقه ی کارگر به عنوان یک مفهوم و البته ابزار کاملا انتزاعی وجود دارد. که در نهایت به تغذیه ی رمانتیسم به اصطلاح انتقادی شان می آید. یک نکته واضح است و آن اینکه طبقه ی کارگر به نسبت طبقه ی متوسط ِگسترده در مبارزه از منطق عملکردی ِ مستحکم تری برخوردار است. ما فکر می کنیم هنوز قدرت عملی طبقه ی کارگر باور نشده است. اینجاست که ضرورت سازماندهی به میان می آید. البته باید توجه کرد که این سازماندهی در هوا اتفاق نمی افتد. منظور این است که سازماندهی باید در این متن تاریخی تالیف شود.

گفتمان چپ:تالیف؟
اتحاد ضد فاشيسم:بله، تالیف. و تالیف یک مسئله ی کاملا بومی ست. نمی توان از شارحان مقتدر ِکتب مقدس  انتظار داشت تا روزی اینجا ظهور کنند و ما را سازماندهی کنند!  ما احساس می کنیم که به ندرت در تاریخ معاصر ما طبقه ی کارگر به عنوان یک نیروی مدرن  ِاجتماعی دیده و فهمیده شده. واقعیت این است که علیرغم تلاش هایی که می شود طبقه ی کارگر ایران از نظر سازماندهی در وضعیت  خوبی قرار ندارد. همانطور که طبقه ی سرمایه دار در وضعیت مناسبی قرار ندارد. البته طبقه ی سرمایه دار و همچنین بازاری ها همانطور که در انقلاب مشروطه و انقلاب پنجاه و هفت نشان دادند، می توانند در گذار به یک انقلاب دموکراتیک نقش موثری را بازی کنند.

گفتمان چپ:به عنوان یک جریان دانشجویی چپ مستقل دیدگاه تان راجع به جنبش سبز و عملکرد جریان اصلاحات در جریان انتخابات چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:در صحبت کردن از جنبش سبز هنوز هم باید کمی محتاط بود. در واقع از آنجایی که تعریف چنین چیزی امروز با ابهام زیادی رویروست، دیگر نمی توان بر پایه ی جنبش سبز بحث کرد، چرا که تحلیل کارآمدی بر این پایه شکل نمی گیرد. بلکه به عقیده ی ما، تحلیل درست در آنجایی شکل می گیرد که نیروهای واقعی موثر در این جنبش ـ از جمله نیروهای سرکوب شده که از اهمیت بالایی برخورداند ـ را بطور تفکیک شده بشناسیم. و بر اساس آنها تصویر واقعی ِ مبارزه ی مردم ایران را در وضعیت فعلی نشان دهیم. نکته ای که جالب است به آن توجه شود این است که در جریان این تحلیل متوجه می شویم که گفتمان ِ اصلاحات زده ی مردم ایران در جریان اعتراضات ـ همانطور که از شعارها کاملا مشخص بود ـ به شدت سرکوب کننده بود.

گفتمان چپ:منظورتان از سرکوب چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:خیلی واضح است. و این سرکوب نسبت مستقیمی دارد با آگاهی . یعنی به زبان ساده تر باید گفت این گفتمان از شناخت خاستگاه های مطالبات خود کاملا ناتوان بود. چرا که لغاتی برای شناسایی آنها نداشت. اندیشه ای پیش از آن بوجود نیامده بود. اگر هم بود تحریف شده و غیر واقعی بود. مردم به سادگی تحریف می شوند، حذف می شوند، وسیله می شوند. و این همیشه مردم اند که هزینه اش را می پردازند. و اینجا دقیقا نقطه ی بسیار حساسی ست. اینجا ست که باید از خود بپرسیم که : ما، به عنوان احزاب،گروه ها و جریان های فعال سیاسی، چه کرده ایم؟ اینجاست که باید باز هم از فقر ِاندیشه ی سیاسی گفت. چرا ما قبل از انتخابات نتوانستیم این جرقه را پیش بینی کنیم؟ منظور از ما هم جریان های چپ و هم غیرچپ است. البته این ملامت ِناتوانی ِ فکری و عملی در مورد چپ ها که ادعای عملگراتر بودن دارند بیشتر صدق می کند. در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد .
اما در مورد جریان اصلاحات بحث کمی راحت تر است: به عقیده ی ما بیست و دوم بهمن پایان دوران        اصلاحات بود. یعنی پایان دورانی که در آن جریان اصلاحات در واقع توان ِ عملکردی خودش را برای همیشه از دست داد. البته این توان عملکردی از همان فردای انتخابات خودش هم شوکه شده بود. و بدون هیچ برنامه و اندیشه ای در عمل، سوار بر موج اعتراضات مردمی خودش را به صخره های شورای نگهبان و قوه قضاییه می کوبید. و آنقدر اینکار را ادامه داد و انرژی مردمی ای که داشت بیهوده هدر رفت که عملا در روز بیست و دوم بهمن ماه مٌرد!

گفتمان چپ:پس به عقیده ی شما دوران اصلاحات گذشته است

اتحاد ضد فاشيسم:بله. و ما اکنون در بعد از اصلاحات قرار داریم. اگر می بینیم که هنوز شاید شعارهای ارتجاعی ـ انقلابی و لیبرالی ِ (یعنی در واقع ملغمه ای بی ربط با توجه به تاریخ معاصر ما، که بخوبی نشان دهنده ی آشفتگی فکری ِمصلحان رانتی ست ) آنان شنیده می شود، این دقیقن عقب ماندگی ِ فضای فکری سیاسی ِ ماست. درست است که ضعف اندیشه ی سیاسی ِ رفورمیستی به توده ها نشان داده شد. اما در عمل این فضای ِ خالی بوجود آمده ما را هم مورد بازخواست قرار می دهد.
ـ نکته ی دیگری که باید در همینجا به آن اشاره کنیم رویکرد ی ست که اتحاد دانشجویان ضد فاشیسم به مسئله ی فرهنگی ِمعاصر ایران دارد. به عقیده ی ما، جرقه ی نخستین انتخابات موجب برخورد شدید خرده فرهنگ ها ی حاکم شد. این مسئله ی بسیار پیچیده ایست و نمی توان انتظار داشت که در اینجا به تمامی وجوه آن پرداخته شود. اما ما در این مورد اینطور جمع بندی می کنیم که جنبش اعتراضی مردم ایران که تحت عنوان جنبش سبز شناخته می شود هیچ گونه عنصر رهایی بخش فرهنگی با خود به همراه نداشت.

گفتمان چپ:می توانید کمی بیشتر توضیح دهید؟
 اتحاد ضد فاشيسم:ببینید، جنبش سبز  بر خلاف آنچه عنوان می شود در برساختن فرهنگی متفاوت که پایه های فکری خود را در جامعه گسترش دهد موفقیت چندانی نداشته است. و این معضل نسبت مستقیم با استراتژی اعتراضات این جنبش دارد ، استفاده کاملا" کاربردی از شعارهای انقلاب 57 و استفاده از مناسبت های مشخص شده برای تظاهرات توسط حکومت ،این جنبش را در وضعیتی انفعالی قرار داد. از طرفی نامشخص بودن خواسته ها و اهداف این جنبش که در بین طرفداران آن مقبولیت داشته باشد ، منجر به فرهنگی کثرت گرا شدکه به علت ریشه نداشتن در شرایط واقعی ایران و "یار شدن" هر کس از "ضم خود"در آن ، از عمق لازم برای ایجاد یک جریان فرهنگی برخوردار نبود. باید به یاد داشته باشیم خواسته ها در تحلیل نهایی خواسته هایی طبقاتی اند که در زمینه ی اجتماعی ـ سیاسی خود نمایان می شوند. موسیقی های لوس آنجلسی ،فرهنگ هرزه گرای جوک گفتن "بالاترینی" !، تقلیل دادن و به روز کردن موسیقی های انقلابی دهه های گذشته و عدم جسارت لازم در سر دادن شعارهای ساختارشکنانه و یا خواست های صنفی خلاقیت را از گفتمان جنبش سبز گرفت. اگر چه باز هم فرهنگ تصویری نسبتا" مناسبی از دل آن در غالب کاریکاتور (به خصوص شخص مانا نیستانی) شکل گرفت (جالب است که پس از انقلاب مشروطه و انتشار روزنامه ها و همچنین انقلاب 57 کاریکاتور به عنوان هنر اعتراضی از جانب هنرمندان تجسمی کشور واکنشی سریع نشان داده است). به هر شکل حتا می توان گفت که معترضین خود هم نمی دانند که چه چیز را نمی خواهند و این دقیقا به این دلیل است که تصور روشنی ار انچه می خواهند ندارند. شعارخواست جمهوری ایرانی  واکنش در برابر جمهوری اسلامی است اما خود این شعار حامل هیچ معنای مشخص ایجابی نیست. به هر شکل طرد رادیکال ها به عنوان افراط گرا و هوچی گر با توجیه اعتدال و اصلاح و لزوم تفکر سیاسی! نه  توان پیش روی را از جنبش گرفت. 
 به این شکل ما هیچ گاه فرهنگ متناسبی برای پیش برد اهداف آزادی خواهانه خود ایجاد نخواهیم کرد. بازگشت به عقب برای ملتی که به قول عباس میلانی به مناسب ترین شرایط برای تجدد خود رسیده است منجر به سیاست تردید و وقت کشی !
و یک بام و دو هوا منجر می شود. ..
ما فکر می کنیم که میل به تغییر هنوز به طور گسترده در بین اکثریت مردم ایجاد نشده در واقع اکثریت ناراضی هستند اما هنوز فرهنگ اعتراض در آن ها ایجاد نشده. مسلما" دم زدن از" آزادی بیان" در شرایطی که ایده و اندیشه ای در جامعه تزریق نشده و یا اجازه بروز پیدا نمی کند، شعاری صوری و فرمایشی ست .پس از بحران مشروعیت "جمهوری اسلامی" و خوابیدن شور اعتراضات خیابانی ،حالا زمان مناسبی است که روحی در کالبد هنر و فرهنگ شهر ی توده ها دمیده شود. آنچه باید ایجاد شود انقلاب آگاهیست و آنچه که موتور محرک تغییر مادیست جریان این آگاهی در بین توده ها از طریق سازوکار فرهنگی پیشرو است. در وهله اول باید دست از خود سانسوری کشید و در واقع مردم خودشان را آنگونه که هستند بشناسند ما احتیاج به خودشناسی جدیدی داریم و درکی معین از شرایط تاریخی و فرهنگی خودمان. گویی افراد در شرایط گذار خود را به گونه ای دیگر مورد بازسازی قرار می دهند و این بازسازی نیازمند ایجاد یک شرایط فرهنگی گسترده دارد.  تظاهرات 25 خرداد با برهم زدن نظم سیاسی مسلط ، با بر هم زدن نظم جا افتاده شهری ، با یافتن مجدد بدن ها نه در خانه ها بلکه در خود خیابان منجر به اعتماد به نفسی فوق العاده در بین معترضین شد این رخدادی بود که پس لرزه ها و یا "رد پایش" را باید پی گرفت و آنچه که از گذشته به آن الحاق می شود باید از بدنه آن جدا شود. هر گونه واکنشی که منجر به خوابیدن شور و بلوغ سیاسی ای شود که مردم را به دخالت مستقیم و بی واسطه در سیاست می کشاند حقیقتا" خائن به موج آزادی خواهی مردم ایران است
گفتمان چپ:اما برسیم به تحلیل شما از چپ
اتحاد ضد فاشيسم:در یک کلام می توان گفت که چپ باز هم طبق معمول نتوانست شرایط عینی را درست بفهمد و بازگو کند. این ضعفی عجیب است: از یک طرف در ديدگاه و نقد مارکسیستی ما بهترین و کاراترین ابزارها را برای تحلیل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه می بینیم و از طرف دیگر  بدترین و بی ربط ترین تحلیل ها را می کنیم. چپ ایران نتوانست این شکاف بزرگ سیاسی را پیش بینی کند تا بتواند از آن در جهت تزریق آگاهی در جهت کنش رادیکال استفاده کند.  چپ ایران امروزه در بیسوادی جدی ای گرفتار است. تحت هیچ عنوانی نمی توان از بیسوادی دفاع کرد. تکرار نامفهوم ِکتب مقدس ِ مارکس و لنین امروز هیچ دردی را دوا نمی کند. ما امروز نیاز به اندیشه داریم. به تحلیل. البته این را هم باید گفت که امروزه در ایران نیروهای چپ ِجوان بسیار خوبی هستند که فعالیت می کنند. اما بطور پراکنده و بی برنامه. خواست ما ایجاد فضایی ست که در آن این نیروهای پراکنده بتوانند با یکدیگر دیالوگ برقرار کنند. البته فضای خفقان سیاسی موجود در ایران عملا اینگونه تلاش ها را دشوار و در جاهایی حتا غیرممکن کرده است. ولی از طرف دیگر باید توجه داشت که چپ در رابطه با کار در این فضا ادعای بیشتری دارد. در نتیجه این دقیقا" زمانیست که ما باید توجیهات همیشگی برای کم کاری خود را کنار گذاشته و اول از همه قدرت انعطاف نظریات خود را با توجه به شرایط ایران بالا ببریم.باید آرمان گراییِ خاص ِ جوامع ِ کم و بیش گیر کرده در مناسبات فئودالی را کنار بگذاریم. جای تعجب است که در ادبیات چپ جدید به وفور اشعار شاملو و گلسرخی استفاده می شود ولی از آنطرف شور مدرنیستی و تحلیل های کارآمد اقتصادی وجود ندارد. بسیاری دیگر حوزه فعالیت خود رابه وبلاگ و ترجمه محدود کرده اند و طبیعتا" تئوری آنها در نبود کنش عملی عقیم و بی سرانجام است. این طبیعی است که در نبود آگاهی همه گیر از تفکر چپ لغات کلاسیک مارکسیستی توجه کسی را جلب نخواهد کرد. از طرفی نباید فراموش کرد بخش فعال تر در حوزه روشنفکری و اساتید دانشگاهی با وجود میل به انعطاف و کار پژوهشی به دلیل فقدان حزب یا تشکیلات پیشرو و قرار گرفتن در جایگاه نمادین قدرت دانشگاهی بدل به دنباله روهای جریان اصلاح طلبی می شوند. و ستایش و حمایت را به حدی می رسانند که گویی از آنها تغذیه ایدئولوژیک و مالی می شوند. بنابراین نه تنها باید به سنت عوامانه که از اندیشه چپ شوروی به جا مانده پشت کرد بلکه جریان رسمی تر دانشگاهی و روشنفکری هم دردی از ما دعوا نخواهد کرد. چپ ایران اسیر دعواهای تئوریک درونی و محفلیسم دانشجویی است. فعالین چپ به ندرت زبانی مناسب برای برقراری رابطه با مردم ابداع کرده اند و از آن کمتر سعی در گسترش میدان تنگ حوزه روشنفکری خود داشته اند.
گفتمان چپ:در اعتراضات اخیر زنان نقش پر رنگی ایفا کرده اند. آیا در صورت موفقیت احتمالی جنبش اعتراضی وضعیت زنان بهبود خواهد یافت و جا برای پیش برد خواسته های جنبش زنان باز خواهد شد؟
اتحاد ضد فاشيسم:ما فکر می کنیم با تغییر وضعیت کنونی قطعا" فضای ایدئولوژیک حکومت ایران بازتر خواهد شد اما این به معنای کسب آزادی نیست. اتفاقا" در تاریخ جنبش های اجتماعی ما شاهد بوده ایم که با باز شدن فضا و قدرت گرفتن نیروهای اصلاح طلب شرایط استبدادی جای خود را به نوعی فضای پلیسی و جاسوسی داده است. فضایی مبهم که در آن تشخیص درست از نادرست بسیار دشوار بوده. در مورد زنان شرایط بسیار وخیم است. در گفتمان روزمره ی همین طبقه متوسط شهری مملو است از از عناصر ارتجاعی و مرد سالارانه. وضع در شهرستان ها باز هم بدتر است و پیشرو ترینشان از نظر اعتراضات مردمی در مورد وضعیت زنان بسیار تاسف بار عمل کرده اند. در ضمن جامعه مرد سالار که در لوای دین در ایران حکومت می کند این فرهنگ را نه فقط از طریق تربیت مرد بلکه "تربیت زن" نیز بازتولید می کند. زنان خواهان قدرتی می شوند که مردان به آنان اعطا می کنند و برای حفظ آن وابسته به پایگاه قدرت یعنی مردان می شوند .در روی دیگر تولید آن تصویر مرد پسند و احساساتی از زن است که برای کار خانگی و مصرف تربیت می شود. حضور گسترده زنان در اعتراضات اخیر نشان خود آگاهی آنان نسبت به اختلاف و شکاف طبقاتی و فرهنگی با این حکومت است. اما عرصه مبارزه راستین نه فقط در خیابان بلکه با اهمیتی به همان میزان در کارخانه ها، ادارات، نهادهای مدنی ،کانونهای دفاع از حقوق زنان و کودکان و دانشگاه هاست. زنان شدیدا" نیازمند خلق هنر و فرهنگی زنانه ، کار روزنامه نگاری ،فعالیت های اجتماعی هستند. آنها نه تنها پیش روی خود با حکومتی زن ستیز و متحجر روبرو اند بلکه سدی از فرهنگ عوامانه که زن را تحقیر و کالایی در خدمت مرد می پندارد روبروی آنهاست. ما فکر می کنیم که روند حرکتی جنبش زنان در ایران دیگر به این نتیجه رسیده است که از نهادهای مردانه نمی توان امیدی داشت. وقت آن است که زن، زن بشود.
گفتمان چپ:و به عنوان سخن ِ پایانی
اتحاد ضد فاشيسم:ما فکر می کنیم جریان چپ در ایران اگر کمی بجنبد و به خود بیاید و نیرو بگیرد و بایستد و مبارزه کند، می تواند و باید فضای انتقادی و ایدئولوژیکی درست را در حوزه های فکری و عملی ِجامعه زنده کند. ما تا تحقق کامل رویاهای خود به مبارزه ادامه می دهیم!

کتاب- طبقه کارگر و آگاهی طبقاتی‏

نوشته محمد قراگزلو